digital-marketing

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

لحظه‌های حقیقت

در این بلاگ قصد داریم به لحظه‌های حقیقت که پیشتر به آنها پرداخته‌ایم، نگاهی اجمالی داشته باشیم.
در ابتدا بهتر است بدانیم که لحظه اول و دوم حقیقت در سال 2005 توسط آلن جورج لفلی مدیرعامل شرکت پی اند جی مطرح شد و بعدتر در سال 2011 گوگل لحظه صفرم حقیقت را ارائه کرد.

لحظه قبل از صفر حقیقت

اولین لحظه‌ای که به آن می‌پردازیم، لحظه قبل از لحظه صفرم است؛ زمانی که مشتری نیاز بالقوه دارد و هنوز شروع به جستجو نکرده است؛ لحظه‌ای قبل از اینکه مشتری تصمیم بگیرد، دلیلی برای انتخاب ما داشته باشد و از میان رقبا به سمت ما تمایل پیدا کند. در این لحظه می‌توانیم برای مخاطبان‌مان نیازی جدید را ایجاد کنیم. برای مثال شرکت اپل در سال 2010 با وجود گوشی‌های هوشمند و همچنین لپ‌تاپ، آیپد را به بازار معرفی کرد و نیاز جدیدی را در مخاطبان خود شکل داد.

لحظه صفرم حقیقت

لحظه بعدی اصطلاحی است که توسط گوگل ارائه شد؛ لحظه صفرم حقیقت. زمانی که فرد برای استفاده از یک کالا یا خدمت درباره آن در موتورهای جستجو به تحقیق می‌پردازد و از نظر دیگر افراد تاثیر می‌پذیرد. طبق آمار ارائه شده توسط گوگل، 88% از افراد در آمریکا، قبل از استفاده از محصولات و خدمات به جستجوی کالای مورد نظر خود می‌پردازند. در این مقطع رسانه‌های اجتماعی مانند اینستاگرم، تلگرام و … نقش مهم و تاثیرگذاری روی روند تصمیم‌گیری افراد دارند.

لحظه اول حقیقت

مرحله بعد، لحظه اول حقیقت است که مشتری تصمیم خود را می‌گیرد و برای خرید اقدام می‌کند و بعد از جستجو در لحظه صفرم حقیقت، میان گزینه‌های موجود، دست به انتخاب می‌زند. لحظه اول حقیقت لحظه برخورد مشتری با محصول است. پروسه تصمیم‌گیری و انتخاب 3 الی 5 ثانیه از وقت مشتری را صرف می‌کند؛ در نتیجه روی عوامل تاثیرگذاری مثل بسته‌بندی، قیمت، گارانتی و … باید تمرکز بیشتری داشته باشیم.

لحظه دوم حقیقت

لحظه بعدی لحظه دوم حقیقت است؛ لحظه‌ای که مشتری به تجربه محصول یا خدمت ما می‌پردازد. اگر این تجربه مثبت باشد فرد دوباره تجربه‌اش را تکرار می‌کند اما اگر این تجربه منفی باشد، به سراغ محصولات رقبا می‌رود. در این مرحله نیاز به تمرکز بیشتری روی کیفیت محصولات و خدمات‌مان داریم.

لحظه سوم حقیقت

مرحله بعدی، لحظه سوم حقیقت است؛ زمانی که مشتری نسبت به تجربه‌ مثبت یا منفی کسب شده، بازخوردش را ارائه می‌کند. قابلیت محصولات ما برای رفع نیاز مشتری و همچنین تلاش ما برای ایجاد یک تجربه لذت‌بخش در خلال فروش، پاسخ احساسی مشتری ما را شکل می‌دهد. در این لحظه نباید از اهمیت بازاریابی دهان به دهان غافل بود. این نوع بازاریابی یکی از کم‌هزینه‌ترین و در عین حال اثربخش‌ترین راه‌ها برای جذب مشتری است؛ چرا که بازخورد مثبت مشتری و پیشنهاد برند ما به دیگران از سمت او تاثیر زیادی روی پروسه Lead Generation خواهد داشت.

در همه مراحل باید به مدیریت تجربه مشتری و مدیریت ارتباط با مشتری توجه داشته باشیم. مدیریت درست هر لحظه و در اولویت قرار دادن نیاز‌های مشتری قبل از هر گزینه دیگری، به ما در داشتن مشتری وفادار کمک می‌کند.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

در سال‌های اخیر، دیجیتال مارکتینگ، به یکی از روش‎‌های رایج و موثر در بازاریابی تبدیل شده است. در گذشته، بازاریابی آنلاین یک رویکرد نسبتاً یک سویه بوده است. کسب و کارها بیشتر تولید کننده‌ی محتوا بودند و مشتریان صرفاً ایده‌ها و اطلاعات را دریافت می‌کردند. اما امروزه شبکه‌های اجتماعی مانند یک طوفان، سراسر دنیا را در بر گرفته‌ و رشد و تحول گسترده‌ای در سبک تعاملات افراد با دوستان و آشنایان خود و همچنین میان کسب و کارها و مخاطبان آن‌ها پدید آورده‌اند. همه روزه افراد بخش نسبتاً زیادی از وقت خود را به شبکه‌های اجتماعی اختصاص می‌دهند، پیگیری اخبار، مطالعه، به اشتراک گذاشتن نظرات و مطالب مورد علاقه، خرید، ارتباط مستقیم با برندهای مختلف، از جمله مثال‌های رایج برای کاربردهای شبکه‌های اجتماعی در زندگی روزمره است.

شبکه‌های اجتماعی، بستر بسیار مناسبی برای بازاریابان فراهم کرده‌اند، چرا که از این طریق می‌توانند سریع‌تر به اهداف خود دست یابند. آن‌ها خواهند توانست با بودجه‌ی نسبتاً کم‌تری با مشتریان بالقوه و بالفعل (مخاطبان هدف) خود تعامل دوسویه داشته باشند، آگاهی از برند را افزایش دهند و لید تولید کنند. در همین راستا، ترافیک وب‌سایت افزایش پیدا خواهد کرد و مشتریان به قیف فروش هدایت می‌شوند. این روند به افزایش نرخ بازگشت سرمایه (ROI) کمک می‌کند. به علاوه، مخاطبان در شبکه‌های اجتماعی به راحتی می‌توانند مطالب دلخواه و جذاب و کاربردی را به اشتراک بگذارند. بنابراین یک محتوای جذاب به راحتی در شبکه‌های اجتماعی وایرال می‌شود. بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی، یکی از روش‌های جذاب بازاریابی درونی یا Inbound Marketing است که بازدهی نسبتاً بالایی دارد.

برای بسیاری از برندها، فعالیت در شبکه‌های اجتماعی، یکی از اجزای اصلی استراتژی دیجیتال مارکتینگ است. به کارگیری یک استراتژی خوب و خلاقانه، می‌تواند رشدچشم‌گیری در کسب و کار شما ایجاد کرده و جایگاه شما را در صنعت در مقایسه با رقبا بهبود بخشد. اما اجرای برنامه‌های اشتباه و غیر اصولی ممکن است آسیب زیادی به کسب و کار شما برساند. این نوع بازاریابی سبب می‌شود با افراد بسیار زیادی در سراسر دنیا ارتباط برقرار کنید و مشتریان وفادار را افزایش دهید.

5 مرحله بازاریابی شبکه‌های اجتماعی

1.تعیین اهداف

اهداف، چالش‌ها و معیارهای ارزیابی بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی را تعیین کنید. این اهداف می‌توانند شامل افزایش آگاهی از برند، ارتباط قوی‌تر و مستمر با مخاطبان، افزایش فروش و افزایش ترافیک وب‌سایت باشند. در این مرحله لازم است وضعیت فعلی کسب و کار خود را از نظر معیارهای مهم مورد نظرتان بررسی کرده و جایگاه فعلی خود را در دنیای دیجیتال ارزیابی کنید. سپس باید تعیین کنید چه اندازه می‌توانید به این کار زمان اختصاص دهید، چه منابعی در اختیار دارید؟ آیا خودتان این کار را انجام می‌دهید و یا به اشخاص دیگری می‌سپارید؟ و در نهایت چقدر بودجه لازم دارید؟

2. تحلیل رقبا

رقبای خود را شناسایی کنید. با بررسی و تحلیل فعالیت‌های آن‌ها در بازاریابی دیجیتال، می‌توانید از موفقیت‌ها و شکست‌های آن‌ها درس بگیرید.

3. تعیین مخاطبان هدف و انتخاب شبکه اجتماعی مناسب

مخاطبان هدف خود را تعیین کنید و سپس شبکه‌های اجتماعی متناسب با آن‌ها را انتخاب نمایید. برخی اوقات خصوصیات دموگرافیک مخاطبان نقش عمده‌ای در انتخاب شبکه اجتماعی مورد نظر شما خواهد داشت.

4. تولید محتوای متناسب

متناسب با شبکه اجتماعی و مخاطبان هدف، محتوا تولید کنید. تلاش کنید با ارائه‌ی اطلاعات خاص و مفید آموزشی، به مخاطب آگاهی دهید و از نظرات آن‌ها بهره ببرید. تولید محتوای بصری جذاب و خلاقانه، سبب جذب مخاطبان می‌شود. به علاوه، شناسایی روند (ترند) رایج جامعه و سلیقه‌ی مخاطبان می‌تواند به شما در انتخاب نوع و موضوع محتوا، کمک کند. بهتر است از هشتگ‌های مرتبط برای هر پست و یا محتوا، استفاده کنید. هشتگ‌ها مانند برچسب هستند و علاوه بر اینکه به مخاطب پیام محتوا را می‌رسانند، باعث می‌شوند کسانی که آن هشتگ را جست و جو می‌کنند، به سرعت مطلب را بیابند.

5. تحلیل نتایج و بهبود مستمر

نتایج را با توجه به اهداف و معیارهای خود به طور مستمر ارزیابی کرده و بهبود دهید.

آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان، به شما و کسب و کارتان جهت بازاریابی اثر بخش در شبکه‌های اجتماعی کمک می‌کند.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

پیش از این، با مفهوم هک رشد آشنا شدید. در این مقاله قصد داریم به چند نمونه هک رشد در کسب و کارها اشاره کنیم.

Dropbox

کمپانی دراپ باکس، یکی از شرکت‌های معروف و خلاق در زمینه‌ی پیاده‌سازی تاکتیک‌های هک رشد است. دراپ باکس به اعضای خود در ازای دعوت از دوستان و آشنایان، فضای ابری رایگان هدیه می‌دهد. همچنین افراد می‌توانند از طریق لینک کردن اکانتشان به فیسبوک و توییتر، و انتشار اطلاعات در مورد دراپ باکس در این شبکه‌های اجتماعی، فضای رایگان جهت ذخیره کردن اطلاعات دریافت کنند. Dropbox با استفاده از این روش (Referral marketing)، بدون نیاز به پرداخت هزینه، به طرز چشم‌گیری رشد داشته و توانسته اعضای فعال زیادی دریافت کند. به طور مثال در کمتر از دو سال، در حدود 40 برابر عضو دریافت کرد. همچنین Dropbox از طریق روش‌های دیگری برای برخی فعالیت‌ها مانند شروع به کار، آپلود عکس‌ها از دوربین، فالو کردن صفحه دراپ باکس در توییتر و… کاربران را تشویق کرده و به آن‌‌ها حجم رایگان هدیه می‌دهد.

Square

Square، یک شرکت استارت‌آپی فعال در زمینه‌ی فینتک است که در سال 2009 محصول جذاب و کاربردی خود را به بازار معرفی کرد. محصول آن‌ها یک قطعه‌ی سخت‌افزاری کوچک است که مانند دستگاه کارت خوان همراه عمل کرده و به جک هدفون موبایل و یا به صورت بی‌سیم به گوشی متصل می‌شود. این ابزار توانسته مشکل عمده‌ی کسب و کارهای کوچک را حل کند، چرا که دریافت مجوز دستگاه کارت خوان، کاری بسیار زمان‌بر و پرهزینه بود و به همین دلیل، کسب و کارهای کوچک بسیاری از مشتریان خود را به علت همراه نداشتن پول نقد، از دست می‌دادند. یکی از صاحبان استارت آپ Square، با توجه به نفوذ بالایی که در رسانه‌ها داشت، برای جذب مخاطب، در سایت‌های تکنولوژی رپورتاژ آگهی منتشر کرد. قدم مهم بعدیSquare در راستای رشد، انتخاب همکاران استراتژیک بود. بستن قرارداد همکاری با شرکت اپل و فروش محصول Square با قیمت بسیار مناسب در فروشگاه‌های اپل یک اقدام بسیار اثرگذار برای شناخته‌شدن این محصول بود. به علاوه، همکاری با شرکت Visa به عنوان یک سرمایه‌گذار بسیار معتبر و معروف، گام مهمی در جلب اعتماد مشتریان و کسب اعتبار بیش‌تر بود. همکاری با این دو برند خوش‌نام، تاثیر بسزایی در رشد Square داشت.


Groupon

بازنشر محتوا در شبکه‌های اجتماعی و منشن کردن دوستان، از ایده‌های موثر در هک رشد است که در وب‌سایت تخفیف گروهی Groupon نیز به کار گرفته شده است. به علت اینکه تخفیف‌ها تاریخ انقضا دارند، حس فوریت در کاربر برانگیخته می‌شود و در نتیجه اگر سریعاً اقدام به انتشار لینک و یا خریدن آن نکند، ممکن است زمان استفاده از کوپن تخفیف به اتمام برسد. به علاوه، در صورت انتشار لینک کوپن تخفیف و خریداری آن توسط دوستان و آشنایان شما، علاوه بر اینکه Groupon به هدف خود، یعنی افزایش تعداد اعضا دست می‌یابد، 10 دلار به شما پاداش می‌دهد. ارسال ایمیل‌های روزانه و ارائه‌ی پکیج‌های تخفیف مخصوص استفاده‌ی چند نفر، از دیگر روش‌هایی است که Groupon برای جذب کاربر فعال استفاده می‌کند.


Hubspot

وب‌سایت Hobspot از نشر محتوای کاربردی و فراهم کردن امکان استفاده از برخی ابزارهای کاربردی به صورت رایگان، به عنوان تاکتیک‌های هک رشد استفاده کرده و نتیجه‌ی خوبی دریافت کرده است. تمرکز این وب‌سایت همواره بر تولید محتوای ارزشمند و تولید وبینار در حوزه‌ی بازاریابی و فروش بوده است. استفاده‌ی به موقع و مناسب از CTA نیز در جذب کاربران به خواندن مقالات جدید و بازدید از صفحات گوناگون کمک کرده است. به علاوه، Hubspot ابزارهای رایگانی مانند Website Grader را در اختیار شما می‌گذارد که از آن جهت آنالیز وب‌سایت، سنجش میزان کاربر پسند بودن محیط، طراحی واکنش‌گرا و سرعت وب‌سایت استفاده می‌شود و در بهینه‌سازی به شما کمک می‌کند.


PayPal

PayPal با استفاده از دو تکنیک اصلی، توانست رشد چشم‌گیری داشته باشد. PayPal به ازای دعوت دوستان، به مشتری جدید و شخصی که او را دعوت کرده بود، 10 دلار پاداش در نظر می‌گرفت. با وجود این‌که این کار حدود 60 میلیون دلار برای PayPal هزینه داشت، اما ROI را به میزان زیادی افزایش داد. تکنیک بسیار موثر دیگر، همکاری با eBay بود. در این همکاری، PayPal قراردادی با eBay منعقد کرد که طبق این قرارداد، فروشندگان به شرط انجام تمام تراکنش‌هایشان از طریق PayPal، اجازه داشتند لوگوی PayPal را در سایت خود قرار دهند. قرار گرفتن نام PayPal در کنار نام‌های شناخته شده‌ای مانند Visa، باعث جلب اعتماد مشتریان، محبوبیت و شهرت هرچه بیش‌تر آن شد. هم‌چنین PayPal همواره در راستای رشد مستمر و حفظ جایگاه خود، استراتژی‌هایی برای اضافه کردن قابلیت‌ها و سرویس‌های جدید برای مشتریان و هم‌چنین همکاری با بانک‌ها و موسسات اعتباری مانند مسترکارت و ویزا در نظر دارد. PayPal استراتژی رشد خود را بر افزایش اکانت‌های فعال مشتریان و تعداد تراکنش‌های آن‌ها متمرکز کرده است.

نکته‌ی مهم در مورد موارد اشاره شده در این مقاله، این است که تمامی آن‌ها محصولی با ارزش و با کیفیت داشتند که ویژگی‌های بارز آن محصول، بستر مناسبی جهت رشد، افزایش نرخ تبدیل کاربر به مشتری وفادار و افزایش ROI فراهم کرده است. بنابراین، پیش‌نیاز رشد، ارائه‌ی محصول و یا خدمتی متمایز و ارزشمند است.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

پیش از این با تعاریف برند و برندینگ و اثرات آن بر کسب و کار آشنا شدید. برند در واقع مجموع تمام احساساتی است که مشتری بر اساس تعامل با شما، سازمان و یا محصول نسبت به شما دارد. برندینگ، فرآیند استراتژیک ساخت برند است.

استراتژی برندینگ

برندسازی یکی از ارکان مهم بازاریابی است. استراتژی برندینگ، یک برنامه‌ی مشخص و بلند‌ ‌مدت در راستای رسیدن به اهداف تعیین شده است. این اهداف، باید هم راستا باماموریت، چشم‌انداز و ارزش‌های سازمان باشند. پیاده‌سازی یک استراتژی برندینگ مناسب، تمام قسمت‌های سازمان، رقبا و مشتریان را تحت تاثیر قرار داده و خط مشی کلی و جایگاه برند شما را در میان مخاطبان تعیین می‌کند.

هویت برند

هویت برند، همان چیزی است که سازمان می‌خواهد به کمک استراتژی‌های بازاریابی و برندینگ، خود را آن‌گونه تعریف کرده و در ذهن مخاطب تثبیت کند. پیش از ایجاد هویت برند، باید پرسونای مخاطبان هدف خود را به خوبی شناسایی و دسته‌بندی کرده و در راستای رفتار، علایق، نیازها، نگرش، ویژگی‌های دموگرافیک، چالش‌ها، میزان درآمد و دیگر خصوصیات کلیدی آنان، هم‌راستا با اهداف کلی کسب و کار، گام بردارید. در همین راستا، باید نام برند و شعارهایتان را انتخاب کنید. نام مناسب برند، می‌تواند برای تصمیم‌گیری مشتری مانند میانبر عمل کند.
لحن برند یا Tone of Voice، پرسونای برند و ویژگی‌های بصری برند، هویت برند را می‌سازند. هویت برند باید هم راستا با با ماموریت، چشم‌انداز و ارزش‌های سازمان شکل گیرد.

لحن برند یا Tone of Voice

لحن برند، چگونگی بیان مطالب و نوع ادبیات به کار رفته در تمام بسترهایی است که محتوا در آن انتشار می‌یابد. برای مثال، لحن برند می‌تواند شوخ‌طبع یا جدی، رسمی یا خودمانی، مودب یا بی‌پروا و منطقی یا احساسی باشد. داشتن یک لحن برند مخصوص، یکی از نقاط تمایز شما با رقبایتان است. انتخاب کلمات مناسب در نوشته‌ها می‌تواند اثر بسیاری بر مخاطبان بگذارد.

پرسونای برند

پرسونای برند، تصویر کلی و شخصیتی است که شما در ذهن مخاطب ایجاد می‌کنید. پرسونای برند، مجموعه‌ای از خصوصیات رفتاری، دیدگاه‌ها و ارزش‌هایی است که یک برند در معرض نمایش قرار می‌دهد تا بتواند با مخاطبان هدف خود ارتباط برقرار کند. هدف از ایجاد پرسونای برند، برقراری ارتباط واقع‌بینانه، شفاف و قابل اعتماد با مخاطبان کلیدی کسب و کار شماست. ایجاد یک پرسونای برند مناسب، می‌تواند به اندازه‌ای تاثیرگذار باشد که شما را به یاد شخص خاصی بیاندازد که کاملاً با خصوصیات وی آشنایی دارید. پرسونای برند، می‌تواند بر اساس خصوصیات رفتاری انسان، در دسته‌بندی‌های متفاوتی قرار گیرد، اما می‌توان از 5 دسته‌بندی عمده‌ی زیر برای پرسونای برند نام برد:

  1. صمیمی، دلسوز، مهربان و صادق
  2. پر هیجان، شاد و خلاق
  3. شایسته، لایق، تاثیرگذار، رهبر و قابل اعتماد
  4. با وقار، با پرستیژ و جذاب
  5. قوی، نیرومند و سرسخت

اگر از ساخت پرسونای برند غافل شوید، ممکن است پیام اشتباهی را به مخاطبان برسانید و سهم عمده‌ای از بازار را از دست دهید.

هویت بصری برند

هویت بصری برند، باید تداعی کننده‌ی شخصیت برند در ذهن مخاطبان باشد. ویژگی‌های بصری برند، می‌توانند تمایز بسیاری میان شما و رقبایتان ایجاد کنند. تمامی عناصر بصری برند، باید با یکدیگر هماهنگ و هم‌راستا باشند تا برند در ذهن مخاطب تثبیت شود. از عناصر بصری برند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
طراحی لوگو، انتخاب رنگ‌ها، انتخاب تایپوگرافی، وب‌سایت، بروشورها و اوراق اداری، بسته‌بندی، پوشاک کارمندان و فضای داخلی شرکت، جینگل.

حضور در شبکه‌های اجتماعی

شبکه‌های اجتماعی بستر مناسبی برای دیجیتال مارکتینگ فراهم کرده‌اند. برندینگ می‌تواند به کمک شبکه‌های اجتماعی با سرعت بیش‌تری انجام شود. شناساندن هویت برند، جلب اعتماد مخاطبان و برقراری ارتباط مستقیم با آن‌ها از جمله مهم‌ترین مزایای استفاده از شبکه‌های اجتماعی است. انتخاب نوع این رسانه‌ها، با توجه به پرسونای برند، پرسونای مخاطب، لحن برند و اهداف کلی سازمان، صورت می‌گیرد.

علاوه بر موارد فوق، در برندینگ، باید به نکاتی در باره‌ی تولید محتوا توجه کنید. داشتن ثبات رویه و لحن نسبتاً یکسان، سعی در تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان و برانگیختن احساسات آن‌ها، انعطاف پذیری و مشتری مداری، از جمله مواردی هستند که باید در این فرآیند مورد توجه قرار گیرند.

شرکت دیجیتال مارکتینگ ماکان، به شما در پیاده‌سازی بهترین استراتژی برندینگ کمک می‌کند.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

این روزها اصطلاح هک رشد، زیاد به گوش می‌خورد. شاید به نظر بیاید هک رشد، صرفاً یک نام جدید برای روش‌های قدیمی بازاریابی است، اما باید گفت این‌طور نیست. هک رشد یا خلق رشد، در واقع یکی از شیوه‌های کارآمد، سریع و کم‌هزینه‌ی بازاریابی، در مقایسه با روش‌های معمول است. در این روش، تمرکز صرفاً بر روی رشد کسب و کار است. دیدگاه هک رشد باید در کل سازمان نهادینه شده و خصوصاً در استارت‌آپ‌ها به عنوان یک اولویت در نظر گرفته شود. اینترنت بستر مناسبی برای هک رشد فراهم کرده، چرا که بسیاری از محصولات غیر قابل لمس، از این طریق قابل عرضه است. در هک رشد سعی می‌کنیم بیشتر از قابلیت‌های خود محصول جهت بازاریابی و تبلیغات استفاده کنیم.
هکر رشد، شخصی خلاق، کنجکاو و مشتاق است که تمام هدفش باید رشد کسب و کار باشد. هکر رشد، شخصی نتیجه گراست نه فرآیندگرا، اما در عین حال به شدت از تجزیه و تحلیل در جهت اولویت‌بندی نقاط رشد استفاده می‌کند. هکر رشد الزاماً یک کدنویس نیست، وی می‌تواند ترکیبی از یک بازاریاب، دانشمند داده و یا یک کدنویس باشد. هکر رشد باید در زمینه‌های مختلف، دانش و اطلاعات داشته باشد. هکر رشد باید در زمینه‌های مختلف دانش و اطلاعات داشته باشد. غالباً عمق تخصص و مهارت هکر رشد در یک زمینه عمیق‌تر از دیگر زمینه‌هاست.

هکر رشد، یک قیف جذب مشتری می‌سازد و کاربران را به سمت هدفی خاص جذب می‌کند. سپس برای هر قسمت از قیف، راهکارهایی جهت افزایش نرخ تبدیل کاربر به مشتری ارائه کرده و هدف‌‌های مجزا تعیین می‌کند. اگر کاربر به مشتری تبدیل شود، در نهایت نرخ بازگشت سرمایه (ROI) افزایش یافته و هدف اصلی هک رشد محقق خواهد شد. به علاوه، در این فرآیند نباید از استراتژی‌های حفظ مشتری و تبدیل آن‌ها به مشتری وفادار غافل شویم.

5 گام اساسی هک رشد

  1. وضعیت کنونی کسب و کار خود را از لحاظ مهمترین منابع لید، ترافیک وب‌سایت و نرخ بازگشت سرمایه(ROI) تحلیل کنید.
  2. اهدافی قابل دستیابی تعیین کنید. سعی کنید که اهداف خود را مانند ساختار شکست کار(WBS) تا جایی که می‌توانید کوچک کنید. اهرم استارت آپ یا کسب و کار خود را پیدا کرده و بر اساس آن برنامه‌ریزی کنید. مفهوم اهرم به شما کمک می‌کند با کم‌ترین کار، بیش‌ترین نتیجه را بگیرید.
  3. فرضیات خود را در مورد روش و میزان تحقق اهداف و بازه زمانی مورد نیاز آن تعیین کنید.
  4. راهکار‌های انتخابی را جهت رسیدن به اهداف خود اجرا کنید.
  5. نتایج را تحلیل و ثبت کرده و با تیم خود به اشتراک بگذارید.

نکته‌ی مهم در هک رشد این است که برای داشتن رشد مستمر در کسب و کار، می‌بایست این چرخه را دائماً اجرا کرد.

به عنوان مثال، اگر هدف کوچک شده‌ی شما در این مقطع، افزایش تعداد کاربران وب‌سایت باشد، می‌توانید با تغییر رنگ و جانمایی دکمه فراخوان عمل (CTA)، تست A/B را انجام دهید. سپس نتیجه‌ی حاصل از تست A/B را با مفروضات ذهنی خود مقایسه کنید. در صورتی که این اقدام، شما را از هدف مورد نظر دور کرده است، به تست پایان دهید و متغیر دیگری را جهت انجام تست انتخاب کنید.

تاکتیک‌های جذب، فعال‌سازی و حفظ کاربر

در مرحله‌ی جذب کاربر، می‌توانید از تاکتیک‌های زیر استفاده کنید:

  • تاکتیک‌های کششی که در آن مشتری به سراغ شما می‌آید. (مثلاً جذب مشتری به سمت خود با استفاده از تولید محتوا)
  • تاکتیک‌های فشاری که در آن شما به سمت مشتری می‌روید. ( مثلاً با استفاده از تبلیغات در شبکه‌های اجتماعی)
  • تاکتیک‌های مبتنی بر محصول، به این معنا که خود محصول بر اساس ویژگی‌هایش مبلغ خود است و بازدیدکنندگان جدید را به سوی خود جلب می‌کند. (برای مثال، محصول شما بسیار با کیفیت است و این نکته سبب می‌شود مشتریان آن محصول را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنند.)

در مرحله‌ی بعدی، باید کاربران را وادار به انجام فعالیت‌هایی در راستای پیشبرد اهداف خود کنید. این اهداف می‌توانند ایجاد حساب کاربری، خواندن محتوا، پر کردن یک فرم و… باشند.
در نهایت، باید از تاکتیک‌هایی جهت وفاداری مشتری استفاده کنید. افزایش نرخ وفاداری مشتری، هزینه و زمان کمتری نسبت به افزایش نرخ ورودی دارد، به همین دلیل، این مرحله بسیار حائز اهمیت است.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

به عنوان یک بازاریاب ممکن است سوال‌های زیادی از این قبیل در ذهن شما باشد: مشتری بر چه اساس تصمیم به خرید می‌گیرد؟ چه مواردی روی فرآیند تصمیم‌گیری او اثرگذار است؟ چه‌قدر حاضر به پرداخت هزینه است؟ و … . برای پاسخ به این سوال‌ها نیاز است که از روش‌های قدیمی و سنتی برای تحلیل بازار گذر کنیم و به دنبال روش‌های جدیدتر باشیم. روش‌هایی که به جای تکیه بر ویژگی‌های محصول، کمک می‌کند تا روی برانگیختن احساسات مشتری و در نهایت هدایت او به سمت قیف فروش تمرکز کنیم. اول از همه باید بدانیم که فرآیند کارکرد مغز انسان بسیار پیچیده است، مشتری لزوما منطقی رفتار نمی‌کند و بسیاری از رفتارهای او ناخودآگاه است؛ اینجا همان‌جایی است که بازاریابی عصبی یا بازاریابی عصبی وارد عمل می‌شود؛ تحقیقات در بازاریابی عصبی نتایج گسترده‌ای دارد و همه فعالیت‌ها برای فهم این موضوع است که مغز انسان چگونه عمل می‌کند.

نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی زمینه‌ای جدید در عرصه بازاریابی است که از علوم مغز و اعصاب، روانشناسی و فناوری‌های پزشکی استفاده می‌کند؛ فناوری‌هایی مثل (FMRI (Functional Magnetic Resonance Imaging و (EEG (ElectroEncephaloGraphy که به کمک آنها می‌توان واکنش‌های مغز به محرک‌های بازاریابی را تحلیل کرد. همچنین فرآیند تصمیم‌گیری مشتری، از شروع احساس تا تفکر و تا عمل را برای‌مان شرح می‌دهد و فهم ترجیحات مشتری را برای‌مان راحت‌تر می‌کند. بازاریابی عصبی با سنجش عملکرد و تغیرات رخ داده در قسمت‌های مختلف مغز و با استفاده از سیستم‌های تصویربرداری مغز و دیگر تکنیک‌ها، به بررسی فعالیت مغز برای پاسخ به محرک‌هایی مثل بسته‌بندی، تبلیغات، رنگ و سایر عناصر بازاریابی می‌پردازد و روی فرآیند تصمیم‌گیری مشتریان و رفتار مصرف‌کننده تمرکز می‌کند. بازاریابی عصبی پلی است میان دنیای روانشناسی و عصب‌شناسی با بازاریابی.

این دانش به بازاریاب‌ها این امکان را می‌دهد تا محصولاتی را ارائه بدهند که طراحی موثر داشته باشد و به کمپین‌های بازاریابی کمک می‌کند تا بیشتر روی واکنش مغز تمرکز کنند. همه تلاش‌ها در بازاریابی عصبی برای این است که بفهمیم چه چیز احساس مشتری را بر می‌انگیزد و چه راهی بهتری است تا مشتری محصول مورد نظرمان را خریداری کند.
در ادامه 5 تکنیک بازاریابی عصبی را که نیاز داریم بدانیم، با هم مرور می‌کنیم:

1-دیدن با Eye Tracking از دریچه چشم‌های مشتری

Eye tracking ابزاری است برای ردیابی نقاطی که چشم انسان به آن‌ها خیره می‌شود؛ این تکنیک به ما کمک می کند تا از دید مشتری ببینیم. علاوه بر این به ما کمک می‌کند تا موقعیتی واقعی را با طراحی یک سناریو، شبیه‌سازی کنیم.

2- نگاهی به عملکرد مغز مشتری به کمک EEG و FMRI

این تکنیک‌ها کمک می‌کند تا کمی بیشتر فرآیند تفکر و تصمیم‌گیری مشتری را درک کنیم. EEG و FMRI به اندازه‌گیری فعالیت‌های مغز انسان هنگامه مواجهه با یک محصول یا استفاده از آن می‌پردازد. این ابزار موج مغز را آنالیز می‌کند و به تحلیل واکنش‌ مغز در برابر محرک‌ها می‌پردازد. همچنین به محققین این امکان را می‌دهد تا احساسات غریزی افراد را ردیابی کنند. احساساتی مثل خشم، هیجان، ناراحتی و … . مزیت همه این تکنیک‌ها این است که مشتری نمی‌تواند اغراق کند و یا دروغ بگوید.

3- پاسخ بسیاری از سوال‌ها در صورت مشتری – Facial Coding

لزوما نیازی نیست برای دریافت پاسخ سوال‌هایمان همیشه به تحلیل مغز مشتری بپردازیم. گاهی جواب سوال‌های‌مان را می‌توانیم در صورت مشتری پیدا کنیم. درست مثل موارد قبل، تجهیزاتی برای تشخیص کوچک‌ترین حرکات ماهیچه‌های صورت وجود دارد. هنگام بروز شادی، هیجان و عصبانیت، هر کدام ماهیچه‌های مختص به خودشان را دارند که حرکت می‌کنند و این امکان را می‌دهند تا به تحلیل‌مان ادامه بدهیم.

4- شنیدن، دیدن، بوییدن و لمس کردن به کمک بازاریابی حسی

تکنیک سودمند دیگر، بازاریابی حسی است. مدل‌های مختلفی از بازاریابی حسی وجود دارد که تلاش می‌کند تا مخاطب برند ما را با محرک‌های حسی تحت تاثیر قرار بدهد. برای مثال فاکتور بو در یک فروشگاه مد می‌تواند در بعضی موارد اینطور وانمود کند که محصولات فروشگاه همگی منحصر به فرداند و مشتری را وسوسه کند تا دست به خرید بزند. در مورد صدا و نور هم به همین صورت است؛ به نظر می رسد که مشتریان هنگام شنیدن صداهای بلند، توجه بیشتری به نورها دارند و هنگام شنیدن صداهای آرام‌تر، توجه‌شان بیشتر به سمت محیط‌های تاریک‌تر است. فونت مناسب هم کمک می‌کند تا پیام را به درستی انتقال بدهیم. در موقعیت‌های مختلف، استفاده از انواع فونت‌ها فرق می‌کند. مطالعات نشان داده که این تغییرات ظریف در محیط فروشگاه، می تواند اثرات بسیار چشمگیری در فروش داشته باشد.

5- ترفندهای ذهن و روش‌های روانشناسی

به غیر از موارد بالا می‌توان از تکینیک‌های ظریف روانشناسی برای درگیر کردن ذهن مخاطب استفاده کرد. برای مثال علامت دلار و یورو و همچنین تعداد صفر در واحد ریال از مواردی است که به نظر بی اهمیت‌اند اما روی ذهن مخاطب اثر گذارند. تحقیقات نشان داده است که حذف علامت دلار و یورو باعث می‌شود که مشتری بیشتر دست به خرید بزند. یا برای مثال با استفاده از روانشناسی رنگ‌ها و محرک‌های بصری می‌توانیم روی رفتار مصرف‌کننده و تصمیم‌گیری او تاثیر بگذاریم. تحقیقات نشان داده که افراد به برندی که ترکیب درست رنگ‌ها را می‌داند، بیشتر اعتماد می‌کنند. مورد بعدی، اثرلنگر یکی از مواردی است که از علم روانشناسی نشات می‌گیرد و در بازاریابی عصبی نیز مورد توجه است. خطای لنگر به این معنا است که افراد بر مبنای اطلاعات اولیه‌شان ارزیابی می‌کنند و تصمیم می‌گیرند. در واقع افراد به اطلاعاتی که از قبل داشته‌اند اکتفا می‌کنند و به با توجه به آنها دست به عمل می‌زنند.

در گذشته شرکت‌ها، بودجه‌ زیادی را صرف تبلیغات، جذب اسپانسر و … می‌کردند اما در دنیای امروز، بزرگ‌ترین چالش بازاریابی، گرفتن نتیجه بهتر با صرف هزینه کم‌تر است. بازاریابی عصبی به ما کمک می‌کند که این چالش‌ها را راحت‌تر پشت سر بگذاریم، استراتژی‌هایمان را بازنگری کنیم و بازار و محصولات‌مان را هوشمنمدتر طراحی کنیم. همچنین با برانگیختن احساسات مشتری و در نهایت افزایش فروش‌مان از این طریق، می‌توانیم نرخ ROI بالاتری را تجربه کنیم. هدف بازاریابی عصبی این است که بفهمیم فرآیند مغزی مشتری‌ چگونه است و چه چیزهایی روی احساسات او تاثیر می‌گذارد. هرچند که مشتری‌ با رفتارش بیان می‌کنند که چه می‌خواهد، چه مقدار حاضر است پرداخت کند و حتی هر روز با چه تبلیغاتی مواجه شود اما تنها راه رسیدن به نتیجه دلخواه‌مان با هزینه کم‌تر، فهمیدن ناخودآگاه ذهن او است.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

پیش از این با تعاریف برند و برندینگ و اثرات آن بر کسب و کار آشنا شدید. برند در واقع مجموع تمام احساساتی است که مشتری بر اساس تعامل با شما، سازمان و یا محصول نسبت به شما دارد. برندینگ، فرآیند استراتژیک ساخت برند است.

استراتژی برندینگ

برندسازی یکی از ارکان مهم بازاریابی است. استراتژی برندینگ، یک برنامه‌ی مشخص و بلند‌ ‌مدت در راستای رسیدن به اهداف تعیین شده است. این اهداف، باید هم راستا باماموریت، چشم‌انداز و ارزش‌های سازمان باشند. پیاده‌سازی یک استراتژی برندینگ مناسب، تمام قسمت‌های سازمان، رقبا و مشتریان را تحت تاثیر قرار داده و خط مشی کلی و جایگاه برند شما را در میان مخاطبان تعیین می‌کند.

هویت برند

هویت برند، همان چیزی است که سازمان می‌خواهد به کمک استراتژی‌های بازاریابی و برندینگ، خود را آن‌گونه تعریف کرده و در ذهن مخاطب تثبیت کند. پیش از ایجاد هویت برند، باید پرسونای مخاطبان هدف خود را به خوبی شناسایی و دسته‌بندی کرده و در راستای رفتار، علایق، نیازها، نگرش، ویژگی‌های دموگرافیک، چالش‌ها، میزان درآمد و دیگر خصوصیات کلیدی آنان، هم‌راستا با اهداف کلی کسب و کار، گام بردارید. در همین راستا، باید نام برند و شعارهایتان را انتخاب کنید. نام مناسب برند، می‌تواند برای تصمیم‌گیری مشتری مانند میانبر عمل کند.
لحن برند یا Tone of Voice، پرسونای برند و ویژگی‌های بصری برند، هویت برند را می‌سازند. هویت برند باید هم راستا با با ماموریت، چشم‌انداز و ارزش‌های سازمان شکل گیرد.

لحن برند یا Tone of Voice

لحن برند، چگونگی بیان مطالب و نوع ادبیات به کار رفته در تمام بسترهایی است که محتوا در آن انتشار می‌یابد. برای مثال، لحن برند می‌تواند شوخ‌طبع یا جدی، رسمی یا خودمانی، مودب یا بی‌پروا و منطقی یا احساسی باشد. داشتن یک لحن برند مخصوص، یکی از نقاط تمایز شما با رقبایتان است. انتخاب کلمات مناسب در نوشته‌ها می‌تواند اثر بسیاری بر مخاطبان بگذارد.

پرسونای برند

پرسونای برند، تصویر کلی و شخصیتی است که شما در ذهن مخاطب ایجاد می‌کنید. پرسونای برند، مجموعه‌ای از خصوصیات رفتاری، دیدگاه‌ها و ارزش‌هایی است که یک برند در معرض نمایش قرار می‌دهد تا بتواند با مخاطبان هدف خود ارتباط برقرار کند. هدف از ایجاد پرسونای برند، برقراری ارتباط واقع‌بینانه، شفاف و قابل اعتماد با مخاطبان کلیدی کسب و کار شماست. ایجاد یک پرسونای برند مناسب، می‌تواند به اندازه‌ای تاثیرگذار باشد که شما را به یاد شخص خاصی بیاندازد که کاملاً با خصوصیات وی آشنایی دارید. پرسونای برند، می‌تواند بر اساس خصوصیات رفتاری انسان، در دسته‌بندی‌های متفاوتی قرار گیرد، اما می‌توان از 5 دسته‌بندی عمده‌ی زیر برای پرسونای برند نام برد:

  1. صمیمی، دلسوز، مهربان و صادق
  2. پر هیجان، شاد و خلاق
  3. شایسته، لایق، تاثیرگذار، رهبر و قابل اعتماد
  4. با وقار، با پرستیژ و جذاب
  5. قوی، نیرومند و سرسخت

اگر از ساخت پرسونای برند غافل شوید، ممکن است پیام اشتباهی را به مخاطبان برسانید و سهم عمده‌ای از بازار را از دست دهید.

هویت بصری برند

هویت بصری برند، باید تداعی کننده‌ی شخصیت برند در ذهن مخاطبان باشد. ویژگی‌های بصری برند، می‌توانند تمایز بسیاری میان شما و رقبایتان ایجاد کنند. تمامی عناصر بصری برند، باید با یکدیگر هماهنگ و هم‌راستا باشند تا برند در ذهن مخاطب تثبیت شود. از عناصر بصری برند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
طراحی لوگو، انتخاب رنگ‌ها، انتخاب تایپوگرافی، وب‌سایت، بروشورها و اوراق اداری، بسته‌بندی، پوشاک کارمندان و فضای داخلی شرکت، جینگل.

حضور در شبکه‌های اجتماعی

شبکه‌های اجتماعی بستر مناسبی برای دیجیتال مارکتینگ فراهم کرده‌اند. برندینگ می‌تواند به کمک شبکه‌های اجتماعی با سرعت بیش‌تری انجام شود. شناساندن هویت برند، جلب اعتماد مخاطبان و برقراری ارتباط مستقیم با آن‌ها از جمله مهم‌ترین مزایای استفاده از شبکه‌های اجتماعی است. انتخاب نوع این رسانه‌ها، با توجه به پرسونای برند، پرسونای مخاطب، لحن برند و اهداف کلی سازمان، صورت می‌گیرد.

علاوه بر موارد فوق، در برندینگ، باید به نکاتی در باره‌ی تولید محتوا توجه کنید. داشتن ثبات رویه و لحن نسبتاً یکسان، سعی در تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان و برانگیختن احساسات آن‌ها، انعطاف پذیری و مشتری مداری، از جمله مواردی هستند که باید در این فرآیند مورد توجه قرار گیرند.

شرکت دیجیتال مارکتینگ ماکان، به شما در پیاده‌سازی بهترین استراتژی برندینگ کمک می‌کند.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

برند در واقع مجموع تمام احساساتی است که مشتری بر اساس تعامل با شما، سازمان و یا محصول نسبت به شما دارد. هر کدام از این تعامل‌ها، یک داستان در ذهن مشتری خلق می‌کند. برای مثال، اگر مشتری احساس کند محصول شما بسیار جدید و خلاقانه است، خصوصیت خلاقیت برند شما، در ذهن او حک می‌شود. در مواردی که بسته‌بندی محصول ضعیف است و حتی تبلیغات، مناسب طراحی نشده‌اند، برند شما در ذهن مشتری، آماتور و کم ارزش نقش می‌بندد. هر تعامل با مشتری مساوی فرستادن یک پیام است. بزرگ‌ترین تعامل با مشتری، عرضه‌ی خدمت و یا محصول است.
برند شامل یک نام، عبارت، طرح و یا نماد خاص است که خدمت یا محصول شما را از دیگران متمایز می‌کند. مثلا زمانی که به خریدن کفش فکر می‌کنید، نام یک برند خاص به ذهنتان می‌آید و هم‌زمان احساستان نسبت به آن برند و ویژگی متمایز محصول برایتان تداعی می‌شود. برای مدیریت برندتان باید بدانید پیام برند شما چیست و سپس مطمئن شوید که تمامی تعاملات شما که در واقع مساوی پیام‌های شما هستند، هم‌راستا با پیام برند شما باشند. برای مثال، فروشگاه‌های زنجیره‌ای والمارت همواره در راستای شعار خود “پول ذخیره کن و بهتر زندگی کن” عمل کرده و در هر شرایطی محصولاتی با تخفیف‌های ویژه‌ برای مشتریان ارائه می‌کند.

پس از انتخاب پیام‌ مناسب برای برندتان، باید مطمئن شوید که احساسات مشتریان و مخاطبان شما در جهت درستی هدایت می‌شوند. پیام برند باید ثابت و هدف‌دار باشد تا مشتریان هویت شما را به راحتی تشخیص داده و دقیقاً بدانند چه کاری می‌توانید برای آن‌ها انجام دهید. هدف نهایی این است که با ارائه‌ی محصولات و خدمات هم راستا با اهداف و تعهدات برند، مشتریان را به مشتریان وفادار تبدیل کنید.
مردم در بیشتر اوقات، صرفاً بر اساس ویژگی‌های یک محصول، تصمیم به خرید نمی‌گیرند. بلکه عوامل دیگری همچون پیشینه‌ی برند و تبلیغات مختلف در ذهن مشتری وجود دارند و در تصمیم‌گیری آن‌ها دخیل هستند. برای مثال، در یک تحقیق جهت مقایسه‌ی محبوبیت برند کوکاکولا و پپسی، از تعدادی افراد، یک بار بدون ذکر نام برند و بار دیگر با ذکر نام برند، خواسته شد دو مدل نوشابه را تست کنند. زمانی‌ که افراد نام برند نوشابه را نمی‌دانستند، پپسی از محبوبیت بیش‌تری برخوردار بود و زمانی‌ که نام برند اعلام شده بود، کوکاکولا محبوبیت بیش‌تری داشت. به این علت که برند کوکاکولا در ذهن مردم محبوب‌تر شکل گرفته است.
برندینگ، استراتژی ساخت برند است. فرآیندی است که جهت معنا بخشیدن به یک محصول، خدمت و یا یک شرکت از طریق شکل‌دهی برند در ذهن مشتری انجام می‌شود. فرآیند برندینگ، ماهیت محصول یا خدمت را تعیین می‌کند.

اثرات برندینگ

برندها در هنگام تصمیم‌گیری برای خرید، مانند میانبرها عمل کرده و فرآیند خرید را تسریع می‌کنند. به علاوه، استراتژی‌های موفق برندینگ به شهرت یک سازمان کمک بسیاری می‌کنند. تمامی اعضای یک سازمان تحت تاثیر برند قرار می‌گیرند. مثلاً اگر یک برند را دوست نداشته باشید، معمولاً حاضر نخواهید بود در آن سازمان استخدام شوید.
در بسیاری از موارد، شرکت‌ها برای محصولات مختلف خود برندهای متفاوتی انتخاب می‌کنند. این برندها طیف وسیعی از محصولات با کیفیت‌ها و قیمت‌های متفاوت را پوشش می‌دهند و مخاطبان خاص خود را دارند. از طرفی معمولا اگر یکی از برندها، محبوبیت خود را در میان مردم از دست بدهد، دیگر برندها همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهند و کل سازمان شکست نمی‌خورد. برای مثال، کمپانی یونیلیور، صاحب برندهایی از جمله لیپتون، لوکس، سان سیلک، سیگنال، اکس، داو، رکسونا و کلیر است. این محصولات نیازها و سلایق مختلف را پوشش داده و از نظر کیفیت و قیمت طیف متنوعی را در بر می‌گیرند.
برای شکل‌دهی و ایجاد یک برند، ابتدا باید با توجه به ماموریت، چشم‌انداز و ارزش‌های سازمان، اهداف برندینگ را تعیین نمود. این اهداف، خط مشی کلی و جایگاه برند شما را در میان مخاطبان تعیین می‌کنند. سپس باید پرسونا یا شخصیت برند خود را مشخص کنید و متناسب با آن، محتوا تولید کنید. هر برند می‌تواند چندین پرسونای مخاطب داشته باشد که هر یک خصوصیات خاص خود را دارند، اما پرسونای برند، همان تصویر کلی و شخصیتی است که شما در ذهن مخاطبان خود ایجاد می‌کنید. محتوا و پیام‌های هر برند، دارای لحن مخصوص به خود و نحوه‌ی بیان متفاوتی هستند. لحن برند باید متناسب با اهداف برندینگ و مخاطبان هدف باشد. هویت‌های بصری یک برند، از جمله لوگو، وب‌سایت، نوع فونت و رنگ‌ها، با توجه به پرسونای برند طراحی می‌شوند. گاهی ذکر نام برخی برندها، رنگ خاصی را در ذهن تداعی می‌کند. مثلاً با آوردن اسم کوکاکولا بلافاصله رنگ قرمز را به یاد می‌آوریم.

آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان، با مشاوران حرفه‌ای خود به شما و کسب و کارتان در راستای برندسازی و پیاده‌سازی استراتژی‌های برندینگ کمک می‌کند.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

در بلاگ‌های قبل با لحظه‌های صفرم، اول و دوم حقیقت آشنا شدیم. برای یادآوری، کوتاه به آنها اشاره می‌کنیم.

همانطور که پیشتر گفتیم، لحظه صفرم حقیقت زمانی است که فرد برای خرید یک محصول یا سرویس، در مورد آن شروع به تحقیق و جستجو می‌کند. در لحظه اول حقیقت فرد دست به انتخاب می‌زند و خرید خود را انجام می‌دهد. لحظه دوم حقیقت هم به زمانی اشاره دارد که فرد خرید خود را انجام داده و در حال تجربه محصول است. در این بلاگ قرار است مشخصا به لحظه سوم حقیقت بپردازیم.

لحظه سوم حقیقت یا لحظه آخر حقیقت (Ultimate Moment of Truth) روی بازخورد مشتری تمرکز دارد. قابلیت محصولات برای رفع نیازهای مشتری و همچنین تلاش ما برای فراهم کردن یک تجربه لذت‌بخش در خلال فروش، پاسخ احساسی مشتریان ما را شکل می‌دهد. در لحظه سوم حقیقت مشتری انتخاب می‌کند تا نظرش را در مورد محصولات و خدماتی که دریافت کرده است به ما، خانواده و دوستان‌اش انتقال بدهد و یا حتی آنها را به صورت آنلاین با افراد دیگر در میان بگذارد. لحظه سوم حقیقت می‌تواند لحظه صفرم حقیقت و شروعی برای دیگر مشتریان بالقوه باشد. اگر در لحظه‌های دیگر، عملکردمان مثبت بوده باشد، می‌توانیم از مشتری انتظار بازخورد مثبت داشته باشیم. اما این پروسه به خودی خود اتفاق نمی‌افتد بلکه نیاز است که مشتری‌ها را برای داشتن مشارکت تشویق کنیم. باید توجه داشته باشیم که مدیریت ارتباط با مشتری یا CRM در هر مرحله نقشی کلیدی دارد. مدیریت درست هر لحظه و در اولویت قرار دادن نیازهای مشتری قبل از هر گزینه دیگری، به ما در داشتن مشتری وفادار کمک می‌کند.

بازخورد در این لحظه می تواند هم مثبت و هم منفی باشد. اگر مشتری از محصول و خدمت ما رضایت داشته باشد در نتیجه در فضای آنلاین به ما امتیاز می‌دهد، بازخورد مثبت خود را با دیگران در میان می‌گذارد و به طرفدار واقعی برند ما تبدیل می‌شود؛ اما اگر این بازخورد منفی باشد، در نتیجه نه تنها نارضایتی خود را با دیگران در میان می‌گذارد و برند ما را پیشنهاد نمی‌کند، بلکه برای رفع نیازهایش رقبا را جایگزین ما می‌کند.
در این مقطع نباید از اهمیت بازاریابی دهان به دهان غفلت کرد. این گزینه یکی از راحت‌ترین، اثربخش‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه‌ها برای جذب مشتری است. چرا که اعتماد افراد به نظر و تجربه نزدیکان‌شان، بیشتر از تبلیغاتی است که با آن‌ مواجه می‌شوند. بازخورد مثبت مشتری و پیشنهاد برند ما به دیگران از سمت او، تاثیر زیادی روی Lead Generation دارد.

برای مطمئن شدن از کاربرد لحظه سوم حقیقت کافی است تا مشتری را به ارائه بازخورد به خودمان و انتشار آن در رسانه‌های اجتماعی، تشویق کنیم؛ هرچند که این بازخورد ممکن است منفی باشد اما این وظیفه ما است که برای برطرف کردن این نارضایتی تلاش کنیم چرا که نوع برخورد ما با مشتری، روی شکل گیری لحظه صفرم مشتریان دیگر اثرگذار است. درک درست لحظه‌های حقیقت بهترین راه برای تمرکز و درگیر کردن مشتری‌های موجود و فعلی است.

منبع: آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی
  • ۰
  • ۰

اگر در زمینه‌ی بازاریابی فعالیت دارید، باید با مفهوم (CTA (Call to action، آشنایی داشته باشید. در غیر این صورت، احتمالاً هر بار که وب و یا اپلیکیشن‌ها را مرور می‌کنید، با دکمه‌هایی مواجه می‌شوید که از شما می‌خواهند عملی مانند خرید، ثبت نام، ورود به حساب کاربری، افزودن به سبد خرید و از این دست فعالیت‌ها را را انجام دهید. CTA در واقع می‌تواند به شکل لینک متنی، تصویری، دکمه و یا هر عبارت موثری باشد، که مشتری را با آوردن دلایل قانع کننده، به واکنش مورد نظر ترغیب می‌کند.
طراحی CTA باید متناسب با هدف انجام شود. اولین پرسشی که باید از خود بپرسید این است که شما می‌خواهید افراد چه کاری را انجام دهند و چگونه باید آنان را جذب کنید؟ سپس متناسب با هدف، آن را طراحی کنید. CTA مسیر حرکت را در وب‌سایت شما برای مشتری ترسیم می‌کند. برای مثال، در یک فروشگاه اینترنتی، دکمه‌هایی مانند افزودن به سبد خرید، تکمیل خرید، ورود به حساب کاربری، بازدید از فروشگاه، ثبت نام و یا بنرهای تبلیغاتی حاوی کلماتی چون فروش ویژه یا محدودیت‌های زمانی برای استفاده از تخفیف‌ها، نمونه‌هایی از CTA هستند.

هدف اصلی CTA در یک فروشگاه اینترنتی، هدایت مشتریان بالقوه به سمت انجام یک عمل متناسب با جایگاهشان در قیف فروش است. CTA خوب می‌تواند نقطه‌ی آغاز علاقه‌ی مخاطب به برند یا محصول شما و تبدیل آن‌ها به Lead باشد.

ویژگی‌های CTA خوب

رنگ و طراحی مناسب CTA

  • وجود کنتراست مناسب بین متن، رنگ دکمه‌ی فراخوان و پیش‌زمینه، باعث بهتر دیده شدن آن می‌شود.
  • طبق تحقیقات انجام شده، بهترین و جذاب‌ترین رنگ CTA، بسته به رنگ پیش زمینه‌ی صفحه و نوع فراخوان مورد نظر، متفاوت است. اما می‌توان گفت غالباً استفاده از رنگ‌هایی که با پس‌زمینه و رنگ‌های به کار رفته در صفحه، کنتراست خوبی دارند، مناسب است، زیرا به راحتی از هم تمیز داده می‌شوند. در طراحی CTA باید تا حدی با روانشناسی رنگ‌ها آشنایی داشته باشید. برای مثال، رنگ سبز حس آرامش بیشتری را القا می‌کند و متناسب با ثروت و سلامت و شادابی است. قرمز رنگی پر انرژی است که حس فوریت را ایجاد می کند و ضربان قلب را افزایش می دهد. استفاده از رنگ قرمز در زمان کوتاه‌تری توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند و در فروش‌ و حراجی‌ها متداول است. رنگ آبی، احساس اعتماد و امنیت را در مخاطب برمی‌انگیزد. غالباً در صنعت بانکداری از این رنگ بسیار استفاده می‌شود. رنگ زرد حس جوانی و مثبت اندیشی را تحریک می‌کند و بیشتر برای جلب توجه خریدارانی به کار می‌رود که علاقه‌ی زیادی به بازدید از ویترین‌ها دارند.
  • برای بهتر خوانده شدن متن CTA، از فونتی بزرگتر از فونت متن استفاده نمایید.
  • شکل CTA را به گونه‌ای انتخاب کنید که جذاب باشد. داخل دکمه را بی‌رنگ باقی نگذارید.
  • دقت کنید که طراحی CTA و جانمایی آن در صفحه، متناسب با دسکتاپ و موبایل باشد.
  • معمولاً استفاده از چند CTA در یک صفحه موجب شکست شما در استفاده از این تکنیک خواهد شد. نباید کاربران را بین چند انتخاب سردرگم کنید.
  • مکان قرارگیری مناسب CTA در صفحه و استفاده از فضای سفید در اطراف دکمه‌ی فراخوان باعث می‌شود توجه چشم کاربر را در اولین نگاه به خود جلب نماید.

ویژگی‌های متن خوب CTA

  • از عبارات یا کلمات مختصر و مفید استفاده کنید.
  • کلمات نباید برای کاربر مبهم باشند و باید عمل خواسته شده به صورت دقیق بیان گردد.
  • عباراتی را به کار ببرید که متقاعد کننده باشند و کابر را به انجام آن کار تشویق کند. مانند ارائه‌ی خدمات رایگان
  • به کاربر این حس را منتقل کنید که زمان زیادی برای انجام عمل مورد نظر باقی نمانده است. مانند همین حالا اقدام کنید.
  • بهتر است از ضمایر اول شخص استفاده کنید. مثلاً: پروفایل من به جای پروفایل شما
  • CTA نباید حالت اجبار و دستور داشته باشد.
  • برای ترغیب و تشویق کاربران به انجام عمل مورد نظر، باید این اطمینان را به آنان داد که انجام این عمل ریسک بالایی برای شما به همراه نخواهد داشت.
  • بهتر است CTA را همراه با یک توضیح مختصر، حاوی کلمات کلیدی موجود در محتوا و توضیحی شفاف از عمل مورد نظر نشان دهید.

ویژگی های متن CTA خوب

در نهایت از تست A/B جهت ارزیابی بهترین طراحی، متن، جانمایی و رنگ CTA استفاده کنید. جهت ارزیابی CTA به کمک تست A/B، دو نسخه از CTA دارای رنگ و طراحی متفاوت در یک بازه‌ی زمانی مناسب، با هم مورد مقایسه قرار می‌گیرند و پس از آن بهترین گزینه انتخاب خواهد شد. نرخ بازگشت سرمایه (ROI) حاصل از تست A/B می‌تواند بسیار بالا باشد.

منبع : آژانس دیجیتال مارکتینگ ماکان

  • نعیمه محسنی